در حال بارگذاری ویدیو ...

وقتستو جرعت حقیقت..... Prt1

۰ نظر گزارش تخلف
*^____^*bts_ficshot
*^____^*bts_ficshot

ا.ت= مخفف اسم تو
ا.ت ویو
دیروز خیلی نزدیک بود که از خون جیهوپ بخورم ولی بزور خودمو کنترل کردم فکر کنم. منو جیهوپ سه ساله که باهمیم و نه ماهه که باهم تو خونه ی من زندگی میکنیم. اولاش سخت بود چون باید یواشکی تو انبار میرتم کیسه خونایی که از بیمارستان دزدیم رو بخورم ولی الان بهتر شده ولی جیزی که عوض نشده کنترل من روی تحریک نشدنه اگه تحریک شم چشام قرمز میشه(اگه سریال اصیل ها رو دیده باشید خوب منظورم میفهمید). نمتونم دیگه نگم آخه تا کی میخواستم امروز بگم ولی قراره امروز با دوستامون بریم کمپ برای همین چند کیسه خون تو کیفم گذاشتم و ی لباس مناسب پوشیدم (تو ویدیو بالا لباس ا.ت هستش) با جیهوپ حرکن کردیم بعد چند ساعت رسیدیم غروب بود بچه ها یعنی جنی و لیا و لوکاس و فلیکس هم بودن
پرش زمانی
داشتیم جرئت حقیقت بازی میکردیم که نوبت به من رسید و جنی قرار بود ازم بپرسه
+ جرئت با حقیقت؟
- حقیقت
+ اممم بزرگترین رازت چیه؟
سخت بود بگمش نفس عمیق کشیدم
- دلمـ...... دلم براش تنگ شده بیشتر هرچیزی تو این دنیا بهش نیاز دارم
بغض تو گلوم گیر کرده بود میخواستم گریه کنم که جیهوپ
* اون کیه؟
- .........
* ا.ت میگم اون کیه نکنه عاشق یکی دیگه شدی
فلیکس: صبر کن جیهوپ تو اصلا نمیدونی قضیه چیه بزار بگه بعد
جنی: آره صبر کن جوش نیار سریع
- میشه..... میشه برید براش توضیح میدم
*ببخشید سریع عصبانی شدم بچه ها شما برید
بچه ها رفتن بیرونم
- جیهوپ من
* چی ا.ت داری نگرانم میکنی این چیه که نمیتونی بگی
- من ....
پایان پارت اول
نظرتون و اشکالاتشو رو بم بگید

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

وقتستو جرعت حقیقت..... Prt1

۱ لایک
۰ نظر

ا.ت= مخفف اسم تو
ا.ت ویو
دیروز خیلی نزدیک بود که از خون جیهوپ بخورم ولی بزور خودمو کنترل کردم فکر کنم. منو جیهوپ سه ساله که باهمیم و نه ماهه که باهم تو خونه ی من زندگی میکنیم. اولاش سخت بود چون باید یواشکی تو انبار میرتم کیسه خونایی که از بیمارستان دزدیم رو بخورم ولی الان بهتر شده ولی جیزی که عوض نشده کنترل من روی تحریک نشدنه اگه تحریک شم چشام قرمز میشه(اگه سریال اصیل ها رو دیده باشید خوب منظورم میفهمید). نمتونم دیگه نگم آخه تا کی میخواستم امروز بگم ولی قراره امروز با دوستامون بریم کمپ برای همین چند کیسه خون تو کیفم گذاشتم و ی لباس مناسب پوشیدم (تو ویدیو بالا لباس ا.ت هستش) با جیهوپ حرکن کردیم بعد چند ساعت رسیدیم غروب بود بچه ها یعنی جنی و لیا و لوکاس و فلیکس هم بودن
پرش زمانی
داشتیم جرئت حقیقت بازی میکردیم که نوبت به من رسید و جنی قرار بود ازم بپرسه
+ جرئت با حقیقت؟
- حقیقت
+ اممم بزرگترین رازت چیه؟
سخت بود بگمش نفس عمیق کشیدم
- دلمـ...... دلم براش تنگ شده بیشتر هرچیزی تو این دنیا بهش نیاز دارم
بغض تو گلوم گیر کرده بود میخواستم گریه کنم که جیهوپ
* اون کیه؟
- .........
* ا.ت میگم اون کیه نکنه عاشق یکی دیگه شدی
فلیکس: صبر کن جیهوپ تو اصلا نمیدونی قضیه چیه بزار بگه بعد
جنی: آره صبر کن جوش نیار سریع
- میشه..... میشه برید براش توضیح میدم
*ببخشید سریع عصبانی شدم بچه ها شما برید
بچه ها رفتن بیرونم
- جیهوپ من
* چی ا.ت داری نگرانم میکنی این چیه که نمیتونی بگی
- من ....
پایان پارت اول
نظرتون و اشکالاتشو رو بم بگید