در حال بارگذاری ویدیو ...

کنسرت کامل استاد شجریان چهلستون اصفهان فرهاد فخرالدینی ۱۳۷۸ قسمت ۱ مشیری و ترقی تصانیف نیایش، موج، بی همزبان، مرغ حق و تذرو

عباس
عباس

نفسم را پر پرواز از توست
به دماوند تو سوگند که گر بگشایند
بندم از بند ببینندکه آواز از توست!
همه اجزایم با مهرتو آمیخته است
همه ذراتم با جان تو آمیخته باد
خون پاکم که درآن عشق تو می‌جوشد وبس... تا تو آزاد بمانی، به زمین ریخته باد!
*******
نفس می‌زند موج، ساحل نمی‌گیردش دست، پس می‌زند موج
فغانی به فریادرس می‌زند موج
من آن رانده مانده بی‌شکیبم
که راهم به فریادرس، بسته
دست فغانم شکسته
زمین زیر پایم تهی می‌کند جای
زمان در کنارم عبث می‌زند موج
نه درمن غزل می‌زند بال نه دردل هوس می‌زند موج، رها کن
که این شعله خرد چندان نپاید
یکی برق سوزنده باید کزین تنگنا ره گشاید
پس از مرگ بلبل ببینید
چه خوش بوی گل درقفس می‌زند موج
*******
هر دمی چون نی از دل نالان! شکوه ها دارم!
روی دل هر شب تا سحرگاهان! با خُدا دارم…
هر نفس آهی است کَز دل خونین!
به سکوت سرد زمــان… به خزان زرد زمــان…
نه زمان را درد کسی! نه کسی را درد زمان!
بهـار مردمی ها دِی شد… زمـان مهربانی طِی شد…آه… از این دَم سردی ها خدایـا!
نه اُمیدی در دل من، که گُشاید مشکل من..
نه فُروغ روی مِه ی، که فُروزد مَحفل من!
نه همزبان دَرد آگاهـی، که ناله ای خَرد با آهـی… داد از این بی دردی هـا خُدایــا…!
*******
مگر نوای مرغ حق ثمری بخشد
بما صفای عالم دگری بخشد
بر آور ای نشان حق زدل آوایی
مگر که بر دعای ما اثری بخشد
بخوان خدای را بخوان گره گشای را بخوان
چون من درین سکوت شب تویی ز شب نخفتگان
که حق عیان نمی شود بچشم خواب رفتگان
مگر به همنوائیم دهی ز خود رهاییم
بخوان در این سکوت شب به درگه خداییم
بخوان خدای را بخوان گره گشای را بخوان
با نام حق آتش ها در جانم افکندی
از جان مگو آتش در ایمانم افکندی
ای آسمان چون سوز آوازم بشینیدی
خورشید و مه رقصان دردامانم افکندی
مگر نوای مرغ حق ثمری بخشد
بما صفای عالم دگری بخشد
برآور ای نشان حق زدل آوایی
مگرکه بر دعای ما اثری بخشد
*******
من تذروی خوش سرودم از دیار نغمه خوانی
رشته بند گردن من این سرود آسمانی
بال من بگشا واز بندم رهاکن
پایم ازاین رشته های بسته واکن

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

کنسرت کامل استاد شجریان چهلستون اصفهان فرهاد فخرالدینی ۱۳۷۸ قسمت ۱ مشیری و ترقی تصانیف نیایش، موج، بی همزبان، مرغ حق و تذرو

۱ لایک
۰ نظر

نفسم را پر پرواز از توست
به دماوند تو سوگند که گر بگشایند
بندم از بند ببینندکه آواز از توست!
همه اجزایم با مهرتو آمیخته است
همه ذراتم با جان تو آمیخته باد
خون پاکم که درآن عشق تو می‌جوشد وبس... تا تو آزاد بمانی، به زمین ریخته باد!
*******
نفس می‌زند موج، ساحل نمی‌گیردش دست، پس می‌زند موج
فغانی به فریادرس می‌زند موج
من آن رانده مانده بی‌شکیبم
که راهم به فریادرس، بسته
دست فغانم شکسته
زمین زیر پایم تهی می‌کند جای
زمان در کنارم عبث می‌زند موج
نه درمن غزل می‌زند بال نه دردل هوس می‌زند موج، رها کن
که این شعله خرد چندان نپاید
یکی برق سوزنده باید کزین تنگنا ره گشاید
پس از مرگ بلبل ببینید
چه خوش بوی گل درقفس می‌زند موج
*******
هر دمی چون نی از دل نالان! شکوه ها دارم!
روی دل هر شب تا سحرگاهان! با خُدا دارم…
هر نفس آهی است کَز دل خونین!
به سکوت سرد زمــان… به خزان زرد زمــان…
نه زمان را درد کسی! نه کسی را درد زمان!
بهـار مردمی ها دِی شد… زمـان مهربانی طِی شد…آه… از این دَم سردی ها خدایـا!
نه اُمیدی در دل من، که گُشاید مشکل من..
نه فُروغ روی مِه ی، که فُروزد مَحفل من!
نه همزبان دَرد آگاهـی، که ناله ای خَرد با آهـی… داد از این بی دردی هـا خُدایــا…!
*******
مگر نوای مرغ حق ثمری بخشد
بما صفای عالم دگری بخشد
بر آور ای نشان حق زدل آوایی
مگر که بر دعای ما اثری بخشد
بخوان خدای را بخوان گره گشای را بخوان
چون من درین سکوت شب تویی ز شب نخفتگان
که حق عیان نمی شود بچشم خواب رفتگان
مگر به همنوائیم دهی ز خود رهاییم
بخوان در این سکوت شب به درگه خداییم
بخوان خدای را بخوان گره گشای را بخوان
با نام حق آتش ها در جانم افکندی
از جان مگو آتش در ایمانم افکندی
ای آسمان چون سوز آوازم بشینیدی
خورشید و مه رقصان دردامانم افکندی
مگر نوای مرغ حق ثمری بخشد
بما صفای عالم دگری بخشد
برآور ای نشان حق زدل آوایی
مگرکه بر دعای ما اثری بخشد
*******
من تذروی خوش سرودم از دیار نغمه خوانی
رشته بند گردن من این سرود آسمانی
بال من بگشا واز بندم رهاکن
پایم ازاین رشته های بسته واکن

موسیقی و هنر