رمان THE EDICTION
فصل دوم رمان THE EDICTION (اعتیاد) پارت اول ....کامنت اول چک شود...
*این منِ جدید...*
سال 2025...
10...9...8...7...6...5...4...3...2...1
سال نو مبارکککک...
صدای همهمه ی بچه های دانشگاه در تمام سالن پیچیده بود.
و بلخره سال ۲۰۲۵...
گوشی ام را درآوردم و اولین نفر به هیسونگ پیام دادم. دلم میخواست او هم در جشن سال نو در کنارم باشد اما او میخواست که آن روز را من در کنار دوست هایم باشم وحتما در مراسم دانشگاه شرکت کنم.
یک هفته ای بود که ندیده بودمش. از خانه رفته بود تا کمی با برادرش که به تازگی درسش را در خارج از کشور تمام کرده بود وقت بگذراند و قرار شد یکبار او را هم به خانه دعوت کنیم تا با ما آشنا شود.
صدای تبریک و اوج خوشحالی بچه ها ذره ذره به وجودم آرامش میبخشید.
با لبخند نظاره گر چهره های خندان و پر از هیجان دوستانم بودم و به فرشته خوش اقبالی لبخند میزدم.
سال جدید... حالی جدید...و از همه مهم تر... میون وو ی جدید...
غرق در حس نابی بودم که با صدای ترکیدن چیزی از جا پریدم و بعد بوی پاپ کورن بود که در سراسر سالن دانشگاه پیچید و به دنبال آن دانه های پاپ کورن مانند دانه های برف بر روی مان شروع به باریدن کرد.
به یاد بچگی های نیکی و خودم که همیشه به دنبال برف خوراکی بودیم به دانه های پاپ کورن خیره شدم و تبسمی گیرا روی لب هایم نشست.
به طبقه بالا نگاه کردم و جونگ سونگ را به همراه نیکی که ابر های پاپ کورن را میترکاندند دیدم.
نیکی برایم دست تکان داد و جونگ سونگ لبخندی به رویم پاشید. خنده برای لحظه ای روی چهره ام نشست و سری از تاسف برایشان تکان دادم که با مسخره بازی نیکی همراه شد.
>تو ابرا سیر میکنی؟
نگاهی به قیافه شیطون جونگوون انداختم که با لبخند نگاهم میکرد. چشمای جذابش واقعا گیرا و دوس داشتنی بود ولی خب چه کنیم که پیشی نازمون پا به هیچ کس نمیداد...
نظرات (۳)