-از پنجره..-
از پنجره
به پیادهرویِ مملو از جمعیّت نگاه کرد
گفت:
میبینی،
لباسهایی هستند که راه میروند
دروغ میگویند،
عاشق میشوند،
میمیرند...
کمتر لباسی آن بیرون است
که درونش "انسان" وجود داشته باشد
--
+کتاب خوب تک جلدی چی میشناسید؟._.
نظرات (۴۰)