رمان THE EDICTION
فصل دوم رمان THE EDICTION (اعتیاد) پارت نهم
خانوم پارک: هنوزم شیرین زبونی، حتی بیشتر...خب چیکارا میکنی؟ بازم با جونگ سونگ و بچه ها کلاس رو میترکونید یا نه؟حسابی منتظرم امشب رو هم مثل سال های قبل به آتیش بکشونیدا
جونگ سونگ:وا مامان همچین میگی انگار شرور ترین بچه های این کشوریم...
خانوم پارک:نه والا شما شیطون ترین بچه های این جهانید...
نگاهی بامزه و اخم آلود به جونگ سونگ کرد و با لحن شوخی وارانه به او گفت:
خانوم پارک: مگه دارم اشتباه میگم؟
نگاه جونگ سونگ رو که مهربانانه مادرش را نگاه میکرد، دیدم که بعداز آن دست به دور شانه های مادرش انداخت و با لبخند گفت:
جونگ سونگ: شما هر چی بگی درسته...
رابطه جونگ سونگ با مادرش را میپرستیدم. به معنای واقعی عاشق همدیگر بودند و همانند مادر و پسری دوست داشتنی کنار هم و هم پای همدیگر بودند.
دستی جلوی صورتم تکان خورد که نگاهم به سمتش کشیده شد.جونگ سونگ بود.
جونگ سونگ:کجایی دختر؟باز رفتی توی هپروت؟
_ هپروتی خودتی آقا...داشتم فکر میکردم خانوم پارک به این خوبی و آقای پارک هم به اون جنتلمنی... تو به کی رفتی من موندم...
با چشم های درشت نگاهم کرد.
جونگ سونگ: دست شما درد نکنه مگه من چمه؟
خانوم پارک ریز ریز به ما میخندید و نظاره گر حرف ها و حرکت های ما بود.
_ چت نیس؟ کلا سر تا پا مشکلی...
جونگ سونگ: همین که با تو میگردم و رفیقتم خودش مشکل بزرگیه، میدونم دیگه چیکارت کنم.
این دفعه چشم های من بود که درشت میشد و با تعجب نگاهش میکردم.
جونگ سونگ:خب حالا اونجوری نگاهم نکن دختر...
سرش را به طرف دیگر چرخاند و لبخندی زد و دستی تکان داد.
جونگ سونگ:بفرما اینم مختصص اتصالی شما...
به سمتی که دست تکان میداد برگشتم و هیسونگ را در کت و شلوار شیک و مشکی رنگی دیدم. تا به حال او را اینقدر شیک ندیده بودم. همیشه مرتب و ساده لباس میپوشید ولی اولین بار بود که او را در کت و شلوار میدیدمش. مردانه و آرام گام برمیداشت و به سمت ما می آمد و من تازه فهمیدم که چقدر دل تنگ حضور آرامش بخشش شده بودم...
نظرات (۴)