در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان بدنبال سرنوشت - قسمت هجدهم

۹ نظر گزارش تخلف
Nanaba Ackerman
Nanaba Ackerman

ریوگا رو پرت کرد سمت در ...محکم خورد به در و به بیرون با در پرتاب شد . از چشمای این دختر فقط یه چیز میشد دید ...درخششی شدید از روی عصبانیت ...
دوباره رفت سمت ریوگا و یقشو گرفت و بلندش کرد و تیز زل زد توی صورتش ...
رایا-کسی جلو اومد با یه حرکت گردنشو خرد میکنم.
هممون سر جامون وایسادیم.
شیرو-هوی داری چه غلطی میکنی؟
سریع نگاه تیزشو به شیرو دوخت - خفه میشی یا لازمه بیام تو رو هم خفه کنم؟هــــــــــا؟؟؟
شیرو لال شد بدبخت. چه خوب میشد این دوتا با یه نگاه منم اینطوری لال میشدن تا نیازی نبود بزنمشون.
دوباره نگاه خشنشو دوخت توی صورت ریوگا - همیشه وقتی چیزی از کسی نمیدونی زر اضافی میزنی؟ زر زدن عادت تمام مردمایی مثل شما شده. درمورد خودتون خوب شعار میدید و حماسه سرایی میکنی برای من.میبینی خونسردم ظاهر صورتم همینه درون منو شرمنده که مثل بیرونم نمیتونی ببینی. ولی بذار بهت بگم.فقط یکبار دیگه کافیه فقط یکبار دیگه درمورد برادرای من چیزی از اون دهن کثیفت بیاد بیرون...خودتو داداشتو یه جا قبر میکنم حالیته؟؟؟
ریوگا فقط سرشو تکون داد اونم از سر درد صورتش
رایا-نه نشد ... ببین به پدرم هرچی گفتی جهنم. هرکاری کرد خودش پاش می ایسته به منم هیچ ربطی نداره . ولی فقط کافیه چیزی درمود یکی از داداشام بشنوم...خودم زندگیتو تموم میکنم.نه تو بلکه هر بنی بشری برام هیچ فرقی نداره.حتی داداش من حق نداره درمورد هرکدوم از داداشاش از این نظرا بده تو که دیگه خر کی باشی. گناه پدرمونو پای ما ننویس . اره بچه های همون پدریم ولی همه ی پسرا به پدرشون نمیرن. منم مثل اون پدرم بی غیرت نیستم یه وقت دیدی خودم اون گردنتو درجا خرد کردم. تو کی باشی که نشناخته درمورد برادرای من از روی پدرم نظر میدی؟هـــــــــا؟؟؟
ریوما-نکنه میخوای بگی میفهمی؟
رایا-نه پس فقط خودت میفهمی. ولی جدای از فهمیدن این هیچ ربطی به فهمیدن من یا نفهم بودن داداش تو نداره.
ریوما-هوی توهین نکن.
رایا-تو ببند دهنتو تا نیودم نبستمش برات. داداش تو اگه خودش خیلی خوب بود به برادرای من نشناخته توهین نمیکرد. البته...دفعه ی دیگه زبونی براش نمیمونه که بخواد حرفی بزنه.اینبار هم خیلی خیلی مهربونی به خرج دادم زبونشو از حلقش نکشیدم بیرون.
یقه ی ریوگا رو ول کرد ...
- میشه بگی اونوقت چطوری میفهمی ما رو؟ تو نه هیچوقت همچین چیزی رو دیدی نه درک کردی.

نظرات (۹)

Loading...

توضیحات

رمان بدنبال سرنوشت - قسمت هجدهم

۷ لایک
۹ نظر

ریوگا رو پرت کرد سمت در ...محکم خورد به در و به بیرون با در پرتاب شد . از چشمای این دختر فقط یه چیز میشد دید ...درخششی شدید از روی عصبانیت ...
دوباره رفت سمت ریوگا و یقشو گرفت و بلندش کرد و تیز زل زد توی صورتش ...
رایا-کسی جلو اومد با یه حرکت گردنشو خرد میکنم.
هممون سر جامون وایسادیم.
شیرو-هوی داری چه غلطی میکنی؟
سریع نگاه تیزشو به شیرو دوخت - خفه میشی یا لازمه بیام تو رو هم خفه کنم؟هــــــــــا؟؟؟
شیرو لال شد بدبخت. چه خوب میشد این دوتا با یه نگاه منم اینطوری لال میشدن تا نیازی نبود بزنمشون.
دوباره نگاه خشنشو دوخت توی صورت ریوگا - همیشه وقتی چیزی از کسی نمیدونی زر اضافی میزنی؟ زر زدن عادت تمام مردمایی مثل شما شده. درمورد خودتون خوب شعار میدید و حماسه سرایی میکنی برای من.میبینی خونسردم ظاهر صورتم همینه درون منو شرمنده که مثل بیرونم نمیتونی ببینی. ولی بذار بهت بگم.فقط یکبار دیگه کافیه فقط یکبار دیگه درمورد برادرای من چیزی از اون دهن کثیفت بیاد بیرون...خودتو داداشتو یه جا قبر میکنم حالیته؟؟؟
ریوگا فقط سرشو تکون داد اونم از سر درد صورتش
رایا-نه نشد ... ببین به پدرم هرچی گفتی جهنم. هرکاری کرد خودش پاش می ایسته به منم هیچ ربطی نداره . ولی فقط کافیه چیزی درمود یکی از داداشام بشنوم...خودم زندگیتو تموم میکنم.نه تو بلکه هر بنی بشری برام هیچ فرقی نداره.حتی داداش من حق نداره درمورد هرکدوم از داداشاش از این نظرا بده تو که دیگه خر کی باشی. گناه پدرمونو پای ما ننویس . اره بچه های همون پدریم ولی همه ی پسرا به پدرشون نمیرن. منم مثل اون پدرم بی غیرت نیستم یه وقت دیدی خودم اون گردنتو درجا خرد کردم. تو کی باشی که نشناخته درمورد برادرای من از روی پدرم نظر میدی؟هـــــــــا؟؟؟
ریوما-نکنه میخوای بگی میفهمی؟
رایا-نه پس فقط خودت میفهمی. ولی جدای از فهمیدن این هیچ ربطی به فهمیدن من یا نفهم بودن داداش تو نداره.
ریوما-هوی توهین نکن.
رایا-تو ببند دهنتو تا نیودم نبستمش برات. داداش تو اگه خودش خیلی خوب بود به برادرای من نشناخته توهین نمیکرد. البته...دفعه ی دیگه زبونی براش نمیمونه که بخواد حرفی بزنه.اینبار هم خیلی خیلی مهربونی به خرج دادم زبونشو از حلقش نکشیدم بیرون.
یقه ی ریوگا رو ول کرد ...
- میشه بگی اونوقت چطوری میفهمی ما رو؟ تو نه هیچوقت همچین چیزی رو دیدی نه درک کردی.