در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۶۸

۲ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

هوفی گفتم و گوشیمو روشن کردم..به یاسی اس دادم هر وقت بیکار بود قبل ساعت دو بهم زنگ بزنه..دو دقیقه بعد از ارسال پیام گوشیم زنگ‌خورد..مرسی سرعت‌عمل..برداشتم..
+سلام یاسی جونم..چطوری؟
صدای جیغ جیغوش از پشت مبایل اومد-سلام خرشانس خودم..خوبم..تو خوبی؟
+بدنیستم..چه خبر؟؟چه میکنی؟؟
-خبر خاصی نیست جز اینکه دیشب یاشا بعد قرنی خونه موند و رو تخت خودش خوابید..
+اووو چه سعادتی نصیب خانوادت شد پس..
تک خنده ای کرد و گفت-آره گل گفتی..داشتم با آرش زر میزدم که اسم خوشگلت رو صفحه نمایان شد..
+عه!پس خوب موقع پیام دادم..آرش چطوره؟
-خوبه دنبال خونست نزدیک خونه ی مامانینا..دل نمیخواد ازشون زیاد دور بشم مخصوصا وقتایی که یاشا خونست..چه خبر از آراد؟
+آرادم مثل همیشه سرش تو کار و شرکت و ایناست..زنگ زدم بگم من چند روزی میرم مسافرت..آراد سفر کاری براش پیش اومده گفت منم باید باهاش برم..
-تا کی؟
+یه هفته..حواست به دانشگاه و اینا باشه دیگه..
-چشم..
+بی بلا..راستی دیشب یاشا چی کارت داشت؟!فوضولیم گل کرد..
-دنبال شارژرش بود پیداش نمیکرد منم که تو خونه نقش یابنده رو دارم میگفت برم پیداش کنم..پسره گشاد..خیلی خر شانسی آرام تا وقتی آراد داداشت بود هر کاری میکرد دنیا به ساز تو برقصه حالا هم که شوهرته بیشتر هواتو داره..
+یاشا هم یه روز سرش به سنگ میخوره درست میشه..خواهر مثه تو عمرا نمیتونه پیدا کنه..
-آرامشم زود برگردیا کلی کار دارم برات..تازه قرار شده یه جشن کوچیکم برگزار کنیم تا همه بفهمن من دیگه شوهر دارم..
+مگه نگفتی تازه رفتن برای آشنایی بیشتر؟!
-آره این قرارارو من و آرش با هم گذاشتیم...البته آرش پیشنهاد داد..این رو غیرتی بودن دست آرادم از پشت بسته..
+آراد خیلیم غیرتی نیست فقط یکم حساسه..
-باز چه دستوری داده؟؟
+علم غیب داری؟؟؟
-حس شیشمم قویه..چی گفته حالا؟
+نشوندتم روی مبل گفته از جات تکون نخور..
-چی کار کردی اینجوری گفته؟!
+هیچی رو لبه بالکن نشسته بودم..
-من بودم بدتر از این سرت میاوردم..آخه جا قحطه رفتی لبه بالکن نشستی؟!!
+حوصلم سر رفته بود خب..تو دیگه هیچی نگو به اندازه کافی کاری که آراد گفته سخت هست..
-حقته..
+بی‌احساس اصن من میرم خدافظ..
-قهر نکن حالا..زود برگردیا کار زیاد دارم باهات..
+بگو دلم تنگ میشه..
-خب آره دلم تنگ میشه برات..خدافظ..
+دل منم برات تنگ میشه..خدافط..

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۶۸

۳ لایک
۲ نظر

هوفی گفتم و گوشیمو روشن کردم..به یاسی اس دادم هر وقت بیکار بود قبل ساعت دو بهم زنگ بزنه..دو دقیقه بعد از ارسال پیام گوشیم زنگ‌خورد..مرسی سرعت‌عمل..برداشتم..
+سلام یاسی جونم..چطوری؟
صدای جیغ جیغوش از پشت مبایل اومد-سلام خرشانس خودم..خوبم..تو خوبی؟
+بدنیستم..چه خبر؟؟چه میکنی؟؟
-خبر خاصی نیست جز اینکه دیشب یاشا بعد قرنی خونه موند و رو تخت خودش خوابید..
+اووو چه سعادتی نصیب خانوادت شد پس..
تک خنده ای کرد و گفت-آره گل گفتی..داشتم با آرش زر میزدم که اسم خوشگلت رو صفحه نمایان شد..
+عه!پس خوب موقع پیام دادم..آرش چطوره؟
-خوبه دنبال خونست نزدیک خونه ی مامانینا..دل نمیخواد ازشون زیاد دور بشم مخصوصا وقتایی که یاشا خونست..چه خبر از آراد؟
+آرادم مثل همیشه سرش تو کار و شرکت و ایناست..زنگ زدم بگم من چند روزی میرم مسافرت..آراد سفر کاری براش پیش اومده گفت منم باید باهاش برم..
-تا کی؟
+یه هفته..حواست به دانشگاه و اینا باشه دیگه..
-چشم..
+بی بلا..راستی دیشب یاشا چی کارت داشت؟!فوضولیم گل کرد..
-دنبال شارژرش بود پیداش نمیکرد منم که تو خونه نقش یابنده رو دارم میگفت برم پیداش کنم..پسره گشاد..خیلی خر شانسی آرام تا وقتی آراد داداشت بود هر کاری میکرد دنیا به ساز تو برقصه حالا هم که شوهرته بیشتر هواتو داره..
+یاشا هم یه روز سرش به سنگ میخوره درست میشه..خواهر مثه تو عمرا نمیتونه پیدا کنه..
-آرامشم زود برگردیا کلی کار دارم برات..تازه قرار شده یه جشن کوچیکم برگزار کنیم تا همه بفهمن من دیگه شوهر دارم..
+مگه نگفتی تازه رفتن برای آشنایی بیشتر؟!
-آره این قرارارو من و آرش با هم گذاشتیم...البته آرش پیشنهاد داد..این رو غیرتی بودن دست آرادم از پشت بسته..
+آراد خیلیم غیرتی نیست فقط یکم حساسه..
-باز چه دستوری داده؟؟
+علم غیب داری؟؟؟
-حس شیشمم قویه..چی گفته حالا؟
+نشوندتم روی مبل گفته از جات تکون نخور..
-چی کار کردی اینجوری گفته؟!
+هیچی رو لبه بالکن نشسته بودم..
-من بودم بدتر از این سرت میاوردم..آخه جا قحطه رفتی لبه بالکن نشستی؟!!
+حوصلم سر رفته بود خب..تو دیگه هیچی نگو به اندازه کافی کاری که آراد گفته سخت هست..
-حقته..
+بی‌احساس اصن من میرم خدافظ..
-قهر نکن حالا..زود برگردیا کار زیاد دارم باهات..
+بگو دلم تنگ میشه..
-خب آره دلم تنگ میشه برات..خدافظ..
+دل منم برات تنگ میشه..خدافط..