در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 83

۱۳ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

یونگ گوک و بقیه اعضا اومدن جلوتر . یوجین باورش نمیشد دوستاش اونجا کنارش باشن . از طرفی خوشحال شد ولی از طرف دیگه نمیخواست بخاطر اون تو دردسر بیوفتن .
یوجین ـ یونگ گوک ... میخوان یونگجه رو منفجر کنن . میفهمی تو چه دردسری افتادیم ؟ نمیزارم دستشون به یونگجه برسه .
دهیون ـ خب ما اول میکشیمشون . هیچ شانسی دربرابر ما ندارن .
پسرا شدید عصبی بودن که این آدما به خودشون این اجازه رو داده بودن که یونگجه رو بگیرن .
یونگجه با چشای نیمه باز و صورت و بدن زخمی و خونی بهشون خیره شده بود .
یوجین ـ نه نمیزارم . من میکشم کنار ! کس دیگه ای رو میارین جای من .
هیمچان ـ یوجین گوش کن ! نمیزاریم این کارو با خودت بکنی . میدونم چقد دوس داری کاری رو که الان داری میکنی بکنی و مردمو نجات بدی پس نزار این مرد رویاتو ازت بگیره .
یوجین ـ من اینکارو میکنم .
رئیس کیم خندید ـ دختر زرنگی هستی خوشم اومد . تصمیم خوبی گرفتی با اینکه زهر تو بدنته . انگار هنوز به مغزت آسیب نزده نه ؟
یوجین ـ خفه شو آشغال . بزار برن . کاری رو که میخوای انجام میدم .
رئیس کیم پوزخند زد ـ باید ثابتش کنی !
یوجین چشاشو باریک کرد ـ اثبات ؟
لحظات بعدی بدون هیچ اخطاری اتفاق افتادن . رئیس کیم با انگشتاش به یه جایی اشاره کرد و حداقل 15 نفر از آدماش یوجینو دور کردن و قبل اینکه یوجین بتونه چیزی بگه بهش حمله کردن .
بعضیاشون چوب یا باتوم دستشون بود ولی بعضیا دست خالی بودن . با تموم نیروشون یوجینو زیر کتک هاشون گرفته بودن . به شکمش ضربه میزدن یا به کمرش .
کم کم قطره های خون از همه جای بدنش دیده شدن .
یوجین بالاخره منظور رئیس کیم رو از ثابت کردن فهمید . اگه یوجین درمقابل این ضربات از خودش دفاع میکرد اونوقت ینی هنوزم پروانه ی مشکیه . پس نباید کاری میکرد .
پسرای B.A.P سعی داشتن اون مردا رو بزنن کنار اما هی به تعدادشون اضافه میشد و اون همه آدم درمقابل 5 تا پسر بی انصافی بود .
بعد حدود نیم ساعت دست از کتک زدن برداشتن . هر 5 تا پسر زمین افتاده بودن و بدن یوجین خونی یه جا افتاده بود .
رئیس کیم سمت یوجین رفت ـ حله . حرفتو قبول میکنم . یونگجه اونجاس میتونی بری ورش داری ... ولی دلم میخوام یکی از آرزوهاتو براورده کنم .
یوجین با قیافه ی سوالی بهش خیره شد . اما وقتی داشت از هوش میرفت صدای شلیک گلوله ای رو شنید ...
اون مرد پدربزرگشو کشته بود ....

نظرات (۱۳)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 83

۱۵ لایک
۱۳ نظر

یونگ گوک و بقیه اعضا اومدن جلوتر . یوجین باورش نمیشد دوستاش اونجا کنارش باشن . از طرفی خوشحال شد ولی از طرف دیگه نمیخواست بخاطر اون تو دردسر بیوفتن .
یوجین ـ یونگ گوک ... میخوان یونگجه رو منفجر کنن . میفهمی تو چه دردسری افتادیم ؟ نمیزارم دستشون به یونگجه برسه .
دهیون ـ خب ما اول میکشیمشون . هیچ شانسی دربرابر ما ندارن .
پسرا شدید عصبی بودن که این آدما به خودشون این اجازه رو داده بودن که یونگجه رو بگیرن .
یونگجه با چشای نیمه باز و صورت و بدن زخمی و خونی بهشون خیره شده بود .
یوجین ـ نه نمیزارم . من میکشم کنار ! کس دیگه ای رو میارین جای من .
هیمچان ـ یوجین گوش کن ! نمیزاریم این کارو با خودت بکنی . میدونم چقد دوس داری کاری رو که الان داری میکنی بکنی و مردمو نجات بدی پس نزار این مرد رویاتو ازت بگیره .
یوجین ـ من اینکارو میکنم .
رئیس کیم خندید ـ دختر زرنگی هستی خوشم اومد . تصمیم خوبی گرفتی با اینکه زهر تو بدنته . انگار هنوز به مغزت آسیب نزده نه ؟
یوجین ـ خفه شو آشغال . بزار برن . کاری رو که میخوای انجام میدم .
رئیس کیم پوزخند زد ـ باید ثابتش کنی !
یوجین چشاشو باریک کرد ـ اثبات ؟
لحظات بعدی بدون هیچ اخطاری اتفاق افتادن . رئیس کیم با انگشتاش به یه جایی اشاره کرد و حداقل 15 نفر از آدماش یوجینو دور کردن و قبل اینکه یوجین بتونه چیزی بگه بهش حمله کردن .
بعضیاشون چوب یا باتوم دستشون بود ولی بعضیا دست خالی بودن . با تموم نیروشون یوجینو زیر کتک هاشون گرفته بودن . به شکمش ضربه میزدن یا به کمرش .
کم کم قطره های خون از همه جای بدنش دیده شدن .
یوجین بالاخره منظور رئیس کیم رو از ثابت کردن فهمید . اگه یوجین درمقابل این ضربات از خودش دفاع میکرد اونوقت ینی هنوزم پروانه ی مشکیه . پس نباید کاری میکرد .
پسرای B.A.P سعی داشتن اون مردا رو بزنن کنار اما هی به تعدادشون اضافه میشد و اون همه آدم درمقابل 5 تا پسر بی انصافی بود .
بعد حدود نیم ساعت دست از کتک زدن برداشتن . هر 5 تا پسر زمین افتاده بودن و بدن یوجین خونی یه جا افتاده بود .
رئیس کیم سمت یوجین رفت ـ حله . حرفتو قبول میکنم . یونگجه اونجاس میتونی بری ورش داری ... ولی دلم میخوام یکی از آرزوهاتو براورده کنم .
یوجین با قیافه ی سوالی بهش خیره شد . اما وقتی داشت از هوش میرفت صدای شلیک گلوله ای رو شنید ...
اون مرد پدربزرگشو کشته بود ....