سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
کانال تایید شده پویاکام
۱۴۰۴/۰۲/۰۳
از ابتدای این داستان و زمانی که ویلیام در جستجوی هدیه‌ی مناسبی برای بچه‌هاست می‌توان غربت و بیگانگی او را در رابطه و ایستادن در یک رابطه‌ی تمام شده را حس کرد. او حتا از فرزندان خود هم جدا شده است زیرا دوستان زن از هرکجا برای آن‌ها هدیه‌هایی آورده‌اند؛ از فرانسه، روسیه و صربستان. وقتی هم که می‌رود برای بچه‌ها میوه بخرد، باز به همان دوست‌ها برخورد می‌کند. آن‌ها نمی‌گذارند چیزی به بچه‌ها برسد و همه را می‌خورند. در همین دو صحنه مردی را می‌بینیم که هیج نفوذی بر زنش ندارد و با یک مجسمه فرقی نمی‌کند. در جایی از داستان می‌بینیم او به همسرش خاطرنشان می‌کند که رابطه‌شان تمام شده اما زن زیر بار نمی‌رود. شاید فکر می‌کند چرا طلاق؟ سری را که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند. بگذار برای خودش بماند او که یکروز بیشتر وقت ما را نمی‌گیرد!
سرگرمی و طنز