سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۳۹۶/۰۴/۳۱
خلاصه، اختصاصی می باشد
کپی ممنوع!

خلاصه:
سورج که ایملی رو بغل کرده بوده به بیرون عمارت می بره. ایملی هم با کف دستش محکم تو گوش سورج می زنه و یادآوری می کنه که الان زن ویوانه و بهش میگه که بهش دست نزنه. سورج دستشو بلند میکنه تا بزنه تو گوش ایملی ولی پشیمون می شه و میگه که تو هر جا که دلت خواست نمیتونی بری. من شنیدم که توی مراسم بمبه و من تو رو آوردم اینجا به خاطر سلامتی تو و بچم. من تو رو به خاطر تو دهنی ای که بهم زدی می بخشمت. من نگران بچمون شدم که چیزیش نشه. ایملی میگه تو چی گفتی؟ تو یک شیطانی. من نمیخوام که پسرم شبیه یک شیطانی مثل تو باشه. این بچه من و ویوانه. سورج میگه همه میدونن که این بچه مال منه.

مترجم: سمانه مرادی

نشر از: INDIAN TELEVISION HOME