در حال بارگذاری ویدیو ...

سریال پرواز- قسمت 924 ( کتک زدن و سقط شدن بچه چکور توسط بیاجی و ایملی (شماره 1 ) + خلاصه )

۲۲ نظر گزارش تخلف
SAMANEH BANOO
SAMANEH BANOO

خلاصه کوتاه:
( خلاصه اختصاصی میباشد. کپی ممنوع *** )
سریال پرواز. قسمت 924
این قسمت شروع می شه با بیاجی که شروع به فحش دادن چکور می کنه و سارا رو تهدید می کنه. بیاجی می گه که سورج پسر منه و از خون منه. ایملی هم با لبخندی شیطانی از پشت اون ها رو نگاه می کنه. چکوری سورج رو یادش میاد و گریه می کنه. چکور میگه منو بکش. بیاجی میگه من تو رو به این راحتیا نمی کشم. از کوچکی هر وقت خواستم بکشمت از زیر دستم در رفتی. حالا میخوام چهره مرگو بهت نشون بدم. امروز حتی خدا هم نمیتونه نجاتت بده. بیاجی شلاق میاره. چکور میگه من حامله ام. تو نمیتونی نوه خودتو بکشی. بیاجی میگه چرا؟ مگه نگفتی من شیطانم؟ حالا میتونم. من اجازه نمیدم یه چکور دیگه از خون تو به دنیا بیاد. من باید همون اول که تو شکم مادرت بودی میکشتمت. ولی حالا بچت قبل از خودت میمیره. بعد با شلاق به جون چکور میوفته و کتکش میزنه و به افرادش هم دستور میده که با چوب تو سر چکور بزنن و چکور کم کم میوفته روی خونریزی. هم با چوب و هم با شلاق به شکمش میزنن. ( تو این نقشه ایملی هم دست داره و در واقع ایملیه که باعث کشته شدن بچه چکور میشه. مثل اینکه ایملی یه اتفاقی برای بچش افتاده و مرگ بچش رو تقصیر چکور میدونه برای همینم از چکور متنفره و به بیاجی کمک میکنه تا بچه چکور رو بکشن ولی هیچکس نمیدونه که ایملی کمک کمال نارایان کرده. ایملی خیلی کثافته اشغاله. ازش متنفرم. آخه کی با خواهرش اینطوری میکنه؟ کصافت. )

نظرات (۲۲)

Loading...

توضیحات

سریال پرواز- قسمت 924 ( کتک زدن و سقط شدن بچه چکور توسط بیاجی و ایملی (شماره 1 ) + خلاصه )

۱۳ لایک
۲۲ نظر

خلاصه کوتاه:
( خلاصه اختصاصی میباشد. کپی ممنوع *** )
سریال پرواز. قسمت 924
این قسمت شروع می شه با بیاجی که شروع به فحش دادن چکور می کنه و سارا رو تهدید می کنه. بیاجی می گه که سورج پسر منه و از خون منه. ایملی هم با لبخندی شیطانی از پشت اون ها رو نگاه می کنه. چکوری سورج رو یادش میاد و گریه می کنه. چکور میگه منو بکش. بیاجی میگه من تو رو به این راحتیا نمی کشم. از کوچکی هر وقت خواستم بکشمت از زیر دستم در رفتی. حالا میخوام چهره مرگو بهت نشون بدم. امروز حتی خدا هم نمیتونه نجاتت بده. بیاجی شلاق میاره. چکور میگه من حامله ام. تو نمیتونی نوه خودتو بکشی. بیاجی میگه چرا؟ مگه نگفتی من شیطانم؟ حالا میتونم. من اجازه نمیدم یه چکور دیگه از خون تو به دنیا بیاد. من باید همون اول که تو شکم مادرت بودی میکشتمت. ولی حالا بچت قبل از خودت میمیره. بعد با شلاق به جون چکور میوفته و کتکش میزنه و به افرادش هم دستور میده که با چوب تو سر چکور بزنن و چکور کم کم میوفته روی خونریزی. هم با چوب و هم با شلاق به شکمش میزنن. ( تو این نقشه ایملی هم دست داره و در واقع ایملیه که باعث کشته شدن بچه چکور میشه. مثل اینکه ایملی یه اتفاقی برای بچش افتاده و مرگ بچش رو تقصیر چکور میدونه برای همینم از چکور متنفره و به بیاجی کمک میکنه تا بچه چکور رو بکشن ولی هیچکس نمیدونه که ایملی کمک کمال نارایان کرده. ایملی خیلی کثافته اشغاله. ازش متنفرم. آخه کی با خواهرش اینطوری میکنه؟ کصافت. )