در حال بارگذاری ویدیو ...

دفاع کردن چکور از سورج در مقابل نگهبانان مغازه + خلاصه

۱۰ نظر گزارش تخلف
SAMANEH BANOO
SAMANEH BANOO

خلاصه های من ( samaneh banoo) اختصاصیه!
کپی کردنشون ممنوعه!



خلاصه:
سورج درب مغازه رو به هم می کوبه. کارکنان مغازه میگن که مغازه بستست، فردا بیا. سورج میگه من قبلا به این مغازه اومدم و موبایلم رو تو مغازه جا گذاشتم. بعدش به داخل مغازه میاد و دنبال موبایلش می گرده و همه جای مغازه رو می گرده و همه اطراف رو نگاه می کنه ( این جا سورج مست کرده ) و بستنی توت فرنگی رو می بینه و می گه من موبایلم رو گم نکردم. ممنونم از اینکه مغازه رو شب باز کردی. من احساس بدی دارم. من می خوام یه چیز بخرم. به من یه دونه بستنی توت فرنگی بده.

مرد میگه که مغازه بسته شده، صاحب مغازه هم رفته. اگه ما الان چیزی بفروشیم اون میگه که ما ازش سرقت کردیم. سورج میگه یه معامله بزرگ. من به شما میگم که این کار خوبه. شما به من یه بستنی بدین، منم میدونم که چیکار کنم ( به صورت خودمونی میشه: بقیه اش با من ) مرده میگه که تو داری ما رو مجبور میکنی و ازش میخواد که همین الان اونجا رو ترک کنه. سورج اون رو هل میده و بسته بستنی رو برمیداره. نگهبانان میان داخل و بهش میگن که بسته رو سر جاش برگردونه. سورج میگه این یه بستنیه، طلا که نیست. نگهبانان هم کتکش میزنن. سورج هم باهاشون درگیر میشه ولی بیشتر کتک میخوره چون مسته. چکور هم نگران می شه که چرا سورج دیر کرده و صداش رو میشنوه. سورج هم مدام و پشت سر هم کتک میخوره تا بسته رو ازش بگیرن. چکور میره تا ببینه چی شده. سورج هم بسته رو ول نمیکنه. چکور سورج رو که میبینه شوکه میشه. نگهبانان بیشتر کتکش میزنن و چکور هم اونا رو متوقف می کنه و از سورج دفاع میکنه. مردا میگن که اون باید بسته رو پس بده. چکور میبینه که سورج بسته رو تو دستش نگه داشته. مرده چکور رو میشناسه و بهش میگه که این مرد کیه؟ چکور هم میگه که این مرد شوهرمه. اومده بود برای من بستنی بگیره. بعد بستنی رو از سورج میگیره و میگه که بگیرینش ما اینو نمیخوایم. مرده هم میگه که متاسفم، این بستنی از یخچال بیرون اومده. در ضمن، هیچ چیز مهم تر از عشق نیست. تو خیلی خوش شانسی که همچین شوهری داری. اون کتک خورد و زخمی شد ولی بسته رو ول نکرد. چکور تشکر میکنه. مرده هم میگه که این واقعا عشقه. چکور و سورج هم از اونجا میرن.

یک توضیح: ،تو این قسمت ها سورج عاشق ایملی شده و به خاطر اون اومده به مغازه تا براش بستنی بخره چون که ایملی هوسه بستنی کرده بوده)

نظرات (۱۰)

Loading...

توضیحات

دفاع کردن چکور از سورج در مقابل نگهبانان مغازه + خلاصه

۱۳ لایک
۱۰ نظر

خلاصه های من ( samaneh banoo) اختصاصیه!
کپی کردنشون ممنوعه!



خلاصه:
سورج درب مغازه رو به هم می کوبه. کارکنان مغازه میگن که مغازه بستست، فردا بیا. سورج میگه من قبلا به این مغازه اومدم و موبایلم رو تو مغازه جا گذاشتم. بعدش به داخل مغازه میاد و دنبال موبایلش می گرده و همه جای مغازه رو می گرده و همه اطراف رو نگاه می کنه ( این جا سورج مست کرده ) و بستنی توت فرنگی رو می بینه و می گه من موبایلم رو گم نکردم. ممنونم از اینکه مغازه رو شب باز کردی. من احساس بدی دارم. من می خوام یه چیز بخرم. به من یه دونه بستنی توت فرنگی بده.

مرد میگه که مغازه بسته شده، صاحب مغازه هم رفته. اگه ما الان چیزی بفروشیم اون میگه که ما ازش سرقت کردیم. سورج میگه یه معامله بزرگ. من به شما میگم که این کار خوبه. شما به من یه بستنی بدین، منم میدونم که چیکار کنم ( به صورت خودمونی میشه: بقیه اش با من ) مرده میگه که تو داری ما رو مجبور میکنی و ازش میخواد که همین الان اونجا رو ترک کنه. سورج اون رو هل میده و بسته بستنی رو برمیداره. نگهبانان میان داخل و بهش میگن که بسته رو سر جاش برگردونه. سورج میگه این یه بستنیه، طلا که نیست. نگهبانان هم کتکش میزنن. سورج هم باهاشون درگیر میشه ولی بیشتر کتک میخوره چون مسته. چکور هم نگران می شه که چرا سورج دیر کرده و صداش رو میشنوه. سورج هم مدام و پشت سر هم کتک میخوره تا بسته رو ازش بگیرن. چکور میره تا ببینه چی شده. سورج هم بسته رو ول نمیکنه. چکور سورج رو که میبینه شوکه میشه. نگهبانان بیشتر کتکش میزنن و چکور هم اونا رو متوقف می کنه و از سورج دفاع میکنه. مردا میگن که اون باید بسته رو پس بده. چکور میبینه که سورج بسته رو تو دستش نگه داشته. مرده چکور رو میشناسه و بهش میگه که این مرد کیه؟ چکور هم میگه که این مرد شوهرمه. اومده بود برای من بستنی بگیره. بعد بستنی رو از سورج میگیره و میگه که بگیرینش ما اینو نمیخوایم. مرده هم میگه که متاسفم، این بستنی از یخچال بیرون اومده. در ضمن، هیچ چیز مهم تر از عشق نیست. تو خیلی خوش شانسی که همچین شوهری داری. اون کتک خورد و زخمی شد ولی بسته رو ول نکرد. چکور تشکر میکنه. مرده هم میگه که این واقعا عشقه. چکور و سورج هم از اونجا میرن.

یک توضیح: ،تو این قسمت ها سورج عاشق ایملی شده و به خاطر اون اومده به مغازه تا براش بستنی بخره چون که ایملی هوسه بستنی کرده بوده)