اگه این دو علامت را دارید در حال هدر دادن عمر گرانبهای تان هستید.
چرا به خیام نابغه پرسشگر میگن؟ قطعا انسانی که مطالعه نمی کنه پرسشی هم نداره و همه چیز را قبول می کند.
اگر خیام پرسشگری میکنه این پرسشگری از سر نزدیکی به خداست یا از سر عصیان؟
در فلسفه خیام چهدچیزی وجود داره که به درد زندگی و مشکلات امروزمون بخوره؟
البته که در فرهنگ و جامعه ما لایه های زیادی بر سر فهم خیام وجود داره که راه را برای شناخت واقعی خیام بسته اما این ماییم که باید این لایه ها را پس بزنیم و هر چه بیشتر با اندیشه بزرگانمون آشنا بشیم.
تا آخر ویدئو با کانال دوربین کلام همراه لاشید تا درباره اندیشه های فلسفی این اعجوبه تاریخ بیشتر بدونیم.
اشعار نقل شده در این ویدپو:
اسرار اَزَل را نه تو دانی و نه من،
وین حرفِ معمّا نه تو خوانی و نه من؛
هست از پس پرده گفتوگوی من و تو،
چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من.
جامی ست که عقل آفرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و باز بر زمین میزندش
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
ما لُعبَتِکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی نه از روی مَجاز
یک جند درین بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم یک یک باز
گر بر فلکم دست بودی چون یزدان
برداشتی من این فلک را زمیان
از نو فلکی دگر چُنان ساختمی
کازاده بکام دل رسیدی، آسان
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
حدیث از مطرِب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت، این معما را
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامدهست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
چون آمدنم به من نَبُد روز نُخست،
وین رفتنِ بیمراد عَزمی است درست،
برخیز و میان ببند ای ساقی، چُسْت،
کاندوهِ جهان به می فروخواهمشست