روی بالینم بیا تا اندکی بهتر شوم - شعر و دکلمه : احمد محمود امپراطور

احمد محمود امپراطور
احمد محمود امپراطور

بی رخت تاکی به درد هجــــر همبستر شوم
روی بالینــــــم بیـــــا تـــــا اندکی بهتر شوم
حلقه آویــــــزم بکن در سقف ابیــــــات کهن
تا به قــــــدر سوختــــن های خودم لنتر شوم
برده ای گنجینه ای دل را دگر دستم تهیست
من به قربــــان دو چشمــان تو غارتگر شوم
در خراب آبــــاد ما دیـوانه بسیار است لیک
من نمیخواهــــم از این دیـوانگان کمتر شوم
سایه ای مژگان تو صـــد تیــغ دارد در بغل
من فدای قــــــدرت این شاه بی لشکر شوم
یک کرت گو دوستت میـــــدارم از بهر خدای
تا به حرف دشمنـــان خویش بی باور شوم
سوختــــم در داغ آتش های بی پروایی ات
آتشــــــم زن بیشتر تا خاک و خاکستر شوم
در کشاکش های دهر بی سر و پا مانده ام
نــــوک انگشتت بده نگــــــذار بی لنگر شوم
آفتـــــاب عالــــــم از چـــاک گریبانت بر آر
تاکه من مستی می و میخانه و ساغر شوم
بس شدم مصروف وصف چهره ای ترسایت
ای مسلمانان کم از کم مانده بود کافر شوم
غرق عشقم کرده ای من دست و پا گم کرده ام
ترسم از آنـــروز کز بد ام بتــــر، بدتر شوم
مکنت عشق تو بر محمود عالـــــم گیر شد
تا دو سه سال دگر شخص جهان گستر شوم
----------------------------------------
پنجشنبه ۲۰ قوس ۱۳۹۹ خورشیدی
که برابر میشود به 10 دسامبر 2020 ترسایی
سرودم
احمد_محمود_امپراطور

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

روی بالینم بیا تا اندکی بهتر شوم - شعر و دکلمه : احمد محمود امپراطور

۰ لایک
۰ نظر

بی رخت تاکی به درد هجــــر همبستر شوم
روی بالینــــــم بیـــــا تـــــا اندکی بهتر شوم
حلقه آویــــــزم بکن در سقف ابیــــــات کهن
تا به قــــــدر سوختــــن های خودم لنتر شوم
برده ای گنجینه ای دل را دگر دستم تهیست
من به قربــــان دو چشمــان تو غارتگر شوم
در خراب آبــــاد ما دیـوانه بسیار است لیک
من نمیخواهــــم از این دیـوانگان کمتر شوم
سایه ای مژگان تو صـــد تیــغ دارد در بغل
من فدای قــــــدرت این شاه بی لشکر شوم
یک کرت گو دوستت میـــــدارم از بهر خدای
تا به حرف دشمنـــان خویش بی باور شوم
سوختــــم در داغ آتش های بی پروایی ات
آتشــــــم زن بیشتر تا خاک و خاکستر شوم
در کشاکش های دهر بی سر و پا مانده ام
نــــوک انگشتت بده نگــــــذار بی لنگر شوم
آفتـــــاب عالــــــم از چـــاک گریبانت بر آر
تاکه من مستی می و میخانه و ساغر شوم
بس شدم مصروف وصف چهره ای ترسایت
ای مسلمانان کم از کم مانده بود کافر شوم
غرق عشقم کرده ای من دست و پا گم کرده ام
ترسم از آنـــروز کز بد ام بتــــر، بدتر شوم
مکنت عشق تو بر محمود عالـــــم گیر شد
تا دو سه سال دگر شخص جهان گستر شوم
----------------------------------------
پنجشنبه ۲۰ قوس ۱۳۹۹ خورشیدی
که برابر میشود به 10 دسامبر 2020 ترسایی
سرودم
احمد_محمود_امپراطور

موسیقی و هنر