او بود : شعر و صدا شهریار دادور
بر هرچه نام که رسیدم
نشانی از او بود
از هرچه نام که گذشتم
نوشته بود : او بود
در هرچه راه که دویدم
نشان ِمن گُم بود
از سایه ها چه شنیدم ؟
جز اینکه : او او بود
با من حضور تو بر من
به سایه می مانَد
بی تو حضور ِتو در من
حدیثِ پّرگو بود
از من هرآنچه هست به خاطره باید :
شنید و رفت
از تو صدایِ تو با من
چو آب ِ درجو بود
با من روایت متروکِ قلعه ای دور است
از من حدیثِ شب و چراغ ِبی سو بود
آن جا چه بود با تو
در آن وادی ِغریب
تا حس ِمن همه از تو
چو بوی ِ شب بو بود
حالا تو نیستی و جهان یکسره خراب آمد
آه از شرارِ آفتابم
که سوسو بود
با این چراغ ِ پت پتِ رو به خاموشی
با من بگو :
که سمت ِ تو درچه سمت ِ اینسو بود ؟
تا من به بوی تو چون پرنده در پی ِ آب
راهی شوم به سمت تو گیرم که پرسش ِ
" کو ؟ " بود
حالا تو نیستی و جهان یکسره خراب آمد
آه از زبان من که تو را
خیال ِکمجو بود !
با این که نیستی و گویا که رفته ای با باد
همواره می نویسم اینکه :
او او بود !
شهریار دادور ـ استکهلم
4 مارس 2017
13 اسفند 1397
نظرات