هنگامی که هواپیما برای فرود در فرودگاه بینالمللی دبی کاهش ارتفاع میدهد، منظرهای که پیش روی مسافران گسترده میشود، باورکردنی نیست. جنگلی از آسمانخراشها، جزایر مصنوعی غولپیکر، هتلهای هفت ستاره، مراکز خرید عظیم، و اتوبانهای چندلاینهای که از میان صحرا کشیده شدهاند. شهری که انگار از آینده به امروز آمده است. اما واقعیت شگفتانگیز این است که تا همین ۷۰ سال پیش، این منطقه چیزی بیش از یک روستای ماهیگیری با جمعیتی کمتر از ۶۰ هزار نفر نبود. ساکنانش در خانههای سنگی و گلی زندگی میکردند و اقتصادشان بر صید مروارید، ماهیگیری و تجارت محدود متکی بود. نه آب لولهکشی داشتند، نه برق قابل اعتماد، و نه حتی یک فرودگاه مناسب. اما چگونه چنین تحول خیرهکنندهای در کمتر از نیم قرن رخ داد؟ چه کسی این ابرشهر را از دل شنهای صحرا بیرون کشید؟ و مهمتر از همه، به چه قیمتی؟ و آیا آنچه در دبی صورت گرفته است، نمایاننده یک ساختن است؟ یا همه نمایشی است از مصرفگرایی آن هم به سلیقه شخصی یک نفر. آیا دبی الان یک اقتصاد قوی و واقعی دارد؟ و مردم دبی، دارای رفاه بر اساس استانداردهای بینالمللی هستند؟ شیخ محمد بن راشد آل مکتوم، حاکم کنونی دبی و معاون رئیس امارات متحده عربی، شخصیت اصلی در پاسخ به این سؤالات است. مردی با چشماندازی بلندپروازانه که به قول خودش غیرممکن در قاموس او وجود ندارد. او در سال ۲۰۰۶ قدرت را در دبی به دست گرفت و از آن زمان، سیاستهای توسعهای خود را با سرعت و مقیاسی بیسابقه دنبال کرده است. برج خلیفه، بلندترین ساختمان جهان؛ جزایر نخل، بزرگترین جزایر مصنوعی جهان؛ دبی مال، بزرگترین مرکز خرید جهان؛ تنها بخشی از پروژههای بلندپروازانهای هستند که تحت رهبری او شکل گرفتهاند. اما داستان شیخ محمد و دبی، فقط داستان رکوردشکنی و موفقیتهای خیرهکننده نیست. این داستان، روایتی است از تناقضها و سؤالات بیپاسخ؛ از شکاف عمیق میان ثروت افسانهای خاندان سلطنتی و شرایط سخت کارگران مهاجر که زیرساختهای این شهر را ساختهاند؛ از محرومیتهای حقوق بشری در پس نمای براق مدرنیته؛ و از هزینههای زیستمحیطی و انسانی که برای تحقق این "معجزه صحرا" پرداخت شده است و عجیب تر از همه زندگی شخصی و جنجال برانگیز او و داستان همسران و دخترانش.