نقد فیلم مچگیری
مُچگیری به کارگردانیِ دارن آرونوفسکی تا به امروز به باورِ من بهترین ساختهی او است. فیلمی که ادعای فلسفه ندارد و برای سینما قصّهگویی میکند. گرچه ناخودآگاه به سمتِ گای ریچی و اندامِ سینمایی او کِشِش پیدا کرده امّا این «قاپ زنی» شکلی از واقعیتِ اِنکارناپذیرِ سینمای گنگستری در آمریکا است. با آنکه تنزلِ باندهای مافیاییِ در آن از ایتالیاییِ «پدرخوانده»آلود کاپولا، تا «محلّهی چینیهای» پولانسکی، به مافیاهای روسی را بازتابی از تئوریِ توهمِ توطئهی غربی علیهِ روسیه میدانم امّا مهمترین فاکتور، یعنی آنکه سینما باید حرفی برای زدن داشته باشد، در این فیلم میبینم. خُب من انتظاری ندارم که هرمونوتیکِ فوکوئیسم در «مچگیری» آرونوفسکی اتفاق اُفتد چرا که در این بازهی زمانی که تلفیقِ مصنوعیوارِ هوشِ انسان با طبیعتِ بیروحِ او در فضای مجازی حُکمرانی میکند، شناختِ روانیِ کسی که کُتک میخورد تا حدّی که کُلیهاش را مجبور به جراحی میشوند، دُشوار است. این شناخت بخشی از باورِ بارْ تلبیِ ملویلی است که در «نهنگ» فیلمساز نیز وجود دارد. همچنین علاقهی او به سوژههای موّادی و مخدّری از «مرثیهای بر یک رویا» تا «پرستار خوب» دیده میشود. نباید در این شناخت «قضیهی پی» و کارکرد شبهِعلمیِ آن را که برای خود متافیزیکی است، دست کم گرفت.
متن کامل را در مجله سینمایی برداشت بلند بخوانید.
https://longtake.ir/mag/?p=25912
نظرات