در حال بارگذاری ویدیو ...

❂❂ فن فیک عاشقانه اشتباه (Mistake) به مناسبت تولد مهرنازی ❂❂ پارت ششم

۱۰ نظر گزارش تخلف
♥ Mahsa.key ♥ (Hani ☛Plz Always Be Happy☚ ) شیـــــــطـونکــ

از این قسمت ماجرا حساس میشود خخخ (*___<)
پارت ششم:

کیوجونگ باتعجب ابرو بالا انداخت وگفت: چییی؟!! منظورت چیه؟ من چیو اشتباه دیدم؟..اینکه تو .."
که سان هی میان حرفش پرید و آرام زمزمه کرد: تو قلبمو ندیدی.." به چشمان کیوجونگ خیره شد وادامه داد: نگاه من هر روز روی تو بود و نگاه توروی دخترای پولدار سهام دار شرکت..باشنیدن صدات قلبم گرم میشد و با دیدن نگاه سرد و بی تفاوتت قلبم یخ میزد.. تو ازمن و قلب دردگرفتم چی میدونی رییس؟..تو.." که با حرکت ناگهانی رییسش به ماشین کوبیده شد. با وحشت به چهره ی برافروخته اش خیره شد و خواست حرفی بزند که چیز داغ و نرمی را روی لبهایش حس کرد. چشمانش ازتعجب گرد شده و نفسش درسینه حبس ..!!!
کیو جونگ:
کیوجونگ حیرت زده از حرف هایی که شنیده بود ازاینکه تمام این مدت به اشتباه عشقش را متهم کرده بود ازخود متنفر شد.
اعتراف شیرین سان هی از خود بیخودش کرد. به ناگه او را به ماشین پشتش کوبید و در چشمان معصوم و خیس ازاشک سان هی زل زد . چشمش به لبهای صورتی و خیس سان هی افتاد. طاقت نیاورد و لب بر لبش گذاشت . تماس ساده ی لبهایشان بود اما وجودش را به آتش کشیده بود. اشک گرم چشمان سان هی را روی گونه اش حس کرد. دیوانه شد. دست به پهلوی سان هی زد و رویش خم شد . لبهایش راتکان داد و آرام شروع به بوسیدن لبهای عشقش کرد. ضربان قلب یکدیگر را روی سینه ی هم حس میکردند...

نظرات (۱۰)

Loading...

توضیحات

❂❂ فن فیک عاشقانه اشتباه (Mistake) به مناسبت تولد مهرنازی ❂❂ پارت ششم

۲۳ لایک
۱۰ نظر

از این قسمت ماجرا حساس میشود خخخ (*___<)
پارت ششم:

کیوجونگ باتعجب ابرو بالا انداخت وگفت: چییی؟!! منظورت چیه؟ من چیو اشتباه دیدم؟..اینکه تو .."
که سان هی میان حرفش پرید و آرام زمزمه کرد: تو قلبمو ندیدی.." به چشمان کیوجونگ خیره شد وادامه داد: نگاه من هر روز روی تو بود و نگاه توروی دخترای پولدار سهام دار شرکت..باشنیدن صدات قلبم گرم میشد و با دیدن نگاه سرد و بی تفاوتت قلبم یخ میزد.. تو ازمن و قلب دردگرفتم چی میدونی رییس؟..تو.." که با حرکت ناگهانی رییسش به ماشین کوبیده شد. با وحشت به چهره ی برافروخته اش خیره شد و خواست حرفی بزند که چیز داغ و نرمی را روی لبهایش حس کرد. چشمانش ازتعجب گرد شده و نفسش درسینه حبس ..!!!
کیو جونگ:
کیوجونگ حیرت زده از حرف هایی که شنیده بود ازاینکه تمام این مدت به اشتباه عشقش را متهم کرده بود ازخود متنفر شد.
اعتراف شیرین سان هی از خود بیخودش کرد. به ناگه او را به ماشین پشتش کوبید و در چشمان معصوم و خیس ازاشک سان هی زل زد . چشمش به لبهای صورتی و خیس سان هی افتاد. طاقت نیاورد و لب بر لبش گذاشت . تماس ساده ی لبهایشان بود اما وجودش را به آتش کشیده بود. اشک گرم چشمان سان هی را روی گونه اش حس کرد. دیوانه شد. دست به پهلوی سان هی زد و رویش خم شد . لبهایش راتکان داد و آرام شروع به بوسیدن لبهای عشقش کرد. ضربان قلب یکدیگر را روی سینه ی هم حس میکردند...