در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان انیمه‌ای تنفس طوفان/ typhoon breath _ پارت ۳۹: ریپورت نکنیا عجقم^^

۲۳ نظر گزارش تخلف
♦aDeRyAn♦
♦aDeRyAn♦

+به‌به؟ دیگه چی؟
به حالتی که انگار ترسیده و شکه شده گفت-ش.شین! .تو‌.
+هه! چیه؟ تعجب کردی؟ واقعا فک کردی من تو رو با این احمق تنها میزارم؟
یوما اخم غلیظی کرد.بلند شد روبه روم ایستاد- من دوستش دارم
+ولی جدا از مردونگی نیس که به اسم عشق هر غلطی دوس داشتی بکنی؟
یوما- چی داری میگی عوضی؟.
جلوش وایسادم+ یعنی میگی دروغ میگم؟ اصن غیرتت میزاره وقتی دختری که دوستش داری بیهوشه اولین بوسشو ازش بگیری؟
یوما- خفه شو...
+هه... اصن چیزی به اسم غیرت داری؟
داد زد- گفتم خفه شو!! من به هر قیمتی شده اولین بوسشو مال خودم میکنم... شاید اون منو پس بزنه! میخام حداقل یه چیزیش مال من باشه!
+اینجوری با اون لجنای کثافت( متجاوز ها منظورشه) چه فرقی میکنی؟
یهو دیدم رفت سمت آدرین!
یوما-من عادت ندارم به حرفم عمل نکنم!
ا.اون...میخاست چیکار کنه؟
+میخای چه غلطی بکنی؟
-میبینی حالا!(شاش مغزا!دارن دوستیه چندین و چند سالشون رو بخاطر یه دختر زپرتی به فاک میدن)
زل زدم بهش... اون... نکنه!
به لباش که نزدیک شد شونشو محکم گرفتم و پرتش کردم اونور(ای الهی بمیری که نمیزاری یه لب بگیره ما فیض ببریم!) +یومای عوضی!! تو پست ترین آدمی هستی که میشناسم!
-خفه شو! گفتم که به حرفم عمل میکنم!
زیر لب گفتم عمرا بزارم... بعد هم سریع خودمو رسوندم به آدرین و تا یوما بخاد به خودش بیاد لبمو چسبودم رو لباش!..(مترجم:جوون!*-*)
بعد از مدت کوتاهی ازش جدا شدم.. یوما با تعجب و عصبانیت به من خیره شده بود...
یوما-ت.تو.. چه...غل.غلطی کردی.عوضی!!!
دستاشو مشت کرد و پرید سمتم...دستشو گرفتم...یوما- توی عوضی که خرف از غسرت میزدی..خودت آدرین رو...
حرفشو ادامه نداد و یه مشت محکم نثار صورتم کرد! یقشو گرفتم+همینه که هست!!
-ببند دهنتو!
با داد و بیداد همدیگرو زیر بار کتک گرفته بودیم که یهو شیزوکو و نیشیمیا سان اومدن تو اتاق-چه خبره اینجا؟؟ چتونه شما دوتا نصفه شبی تو اتاق یه دختر مریض!عین سگ و گربه افتادین به جون هم؟
شیزوکو- چی شده؟ چرا داشتین میکشتین همو؟
یوما نگاهی از روی غیض بهم انداخت.سرش رو انداخت پایین و رفت... نیشیمیا سان و شیزوکو با قیافه‌ای شبیه به علامت سوال زل زده بودن به من؟
+یوما یکم حالش خوب نبود... قرصاشو نخورده بود! اعصابش ریخته بود بهم... من اینجا مواظب آدرین هستم.
شیزوکو-میخای تو برو تا من بمونم؟

نظرات (۲۳)

Loading...

توضیحات

رمان انیمه‌ای تنفس طوفان/ typhoon breath _ پارت ۳۹: ریپورت نکنیا عجقم^^

۱۲ لایک
۲۳ نظر

+به‌به؟ دیگه چی؟
به حالتی که انگار ترسیده و شکه شده گفت-ش.شین! .تو‌.
+هه! چیه؟ تعجب کردی؟ واقعا فک کردی من تو رو با این احمق تنها میزارم؟
یوما اخم غلیظی کرد.بلند شد روبه روم ایستاد- من دوستش دارم
+ولی جدا از مردونگی نیس که به اسم عشق هر غلطی دوس داشتی بکنی؟
یوما- چی داری میگی عوضی؟.
جلوش وایسادم+ یعنی میگی دروغ میگم؟ اصن غیرتت میزاره وقتی دختری که دوستش داری بیهوشه اولین بوسشو ازش بگیری؟
یوما- خفه شو...
+هه... اصن چیزی به اسم غیرت داری؟
داد زد- گفتم خفه شو!! من به هر قیمتی شده اولین بوسشو مال خودم میکنم... شاید اون منو پس بزنه! میخام حداقل یه چیزیش مال من باشه!
+اینجوری با اون لجنای کثافت( متجاوز ها منظورشه) چه فرقی میکنی؟
یهو دیدم رفت سمت آدرین!
یوما-من عادت ندارم به حرفم عمل نکنم!
ا.اون...میخاست چیکار کنه؟
+میخای چه غلطی بکنی؟
-میبینی حالا!(شاش مغزا!دارن دوستیه چندین و چند سالشون رو بخاطر یه دختر زپرتی به فاک میدن)
زل زدم بهش... اون... نکنه!
به لباش که نزدیک شد شونشو محکم گرفتم و پرتش کردم اونور(ای الهی بمیری که نمیزاری یه لب بگیره ما فیض ببریم!) +یومای عوضی!! تو پست ترین آدمی هستی که میشناسم!
-خفه شو! گفتم که به حرفم عمل میکنم!
زیر لب گفتم عمرا بزارم... بعد هم سریع خودمو رسوندم به آدرین و تا یوما بخاد به خودش بیاد لبمو چسبودم رو لباش!..(مترجم:جوون!*-*)
بعد از مدت کوتاهی ازش جدا شدم.. یوما با تعجب و عصبانیت به من خیره شده بود...
یوما-ت.تو.. چه...غل.غلطی کردی.عوضی!!!
دستاشو مشت کرد و پرید سمتم...دستشو گرفتم...یوما- توی عوضی که خرف از غسرت میزدی..خودت آدرین رو...
حرفشو ادامه نداد و یه مشت محکم نثار صورتم کرد! یقشو گرفتم+همینه که هست!!
-ببند دهنتو!
با داد و بیداد همدیگرو زیر بار کتک گرفته بودیم که یهو شیزوکو و نیشیمیا سان اومدن تو اتاق-چه خبره اینجا؟؟ چتونه شما دوتا نصفه شبی تو اتاق یه دختر مریض!عین سگ و گربه افتادین به جون هم؟
شیزوکو- چی شده؟ چرا داشتین میکشتین همو؟
یوما نگاهی از روی غیض بهم انداخت.سرش رو انداخت پایین و رفت... نیشیمیا سان و شیزوکو با قیافه‌ای شبیه به علامت سوال زل زده بودن به من؟
+یوما یکم حالش خوب نبود... قرصاشو نخورده بود! اعصابش ریخته بود بهم... من اینجا مواظب آدرین هستم.
شیزوکو-میخای تو برو تا من بمونم؟