در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان انیمه‌ای تنفس طوفان/ typhoon breath_ پارت ۵۳:

۵۶ نظر گزارش تخلف
♦aDeRyAn♦
♦aDeRyAn♦

+آتوبه داداشم دیگه عقل کل!
شین- خب ...بازم به من چه؟
اخم کردم+خیلی یخمکی!
خندید...نه یه لبخند ملیح...نه پوزخند... یه خنده‌ی بلند! قهقهه زد! بلند خندید! من با تعجب عین جغد داشتم نگاش میکردم! خدایا قلبم!چقد خوشکل میخنده! اصن وقتی میخندید میخاستم درسته قورتش بدم اینقد که جذاب میشد! خندش که تموم شد بهم نگاه کرد،تعحبمو که دید گفت- یوهو احمق جون؟ کجا سِیر میکنی؟
+تو وقتی که میخندی خودتو توو آینه دیدی؟._.
شین عین خنگا گفت-چی؟ آینه؟
+اوهوم آینه! چون مطمئنن اگه خودتو دیده باشی دیگه هرگز اون قیافه‌ی یخمکو به خودت نمیگیری!._.
با تموم شدن حرفم دوباره صدای قهقهه اش بلند شد! وای خدا!یادم باشه بهش بگم زیاد نخنده!برا قلبم خوب نیس هی خنده‌هاشو ببینم! واسه سلامتی خودمم که شده نباید بزارم دیگه اینجوری بخنده!
بعد که خندش تموم شد روشو کرد به من- خب حالا برا چی عین جنیا دویدی سمت من؟
اینو که گفت تازه یادم اومد برا چی اومده بودم پیشش!گفتم+ ها.این چیز... برا اینکه بگم فهمیدم چ بلایی سر لبم اومده!
اینو که گفتم دوباره رنگ از رخسار این پسر پرید! ای بابا برادر من! چته آخه مشکلت چیه؟ وجدانم: خب لابد تو داغون کردن لبت نقش داشته که هی این مدلی میشه دیگه!+ راست میگیا! اگه نقش نداشت که هی رنگش نمیپرید و به سرفه نمیفتاد! حتما نقشی داشته که این ریختی میشه!
شین با همون رخسار رنگ جنازه‌اش گفت- ل.لبت؟
+آره لبم، میدونم چش شده! کار خود لاکردارت هم هس!
یهو شین افتاد به سرفه! حالا سرفه نکن کی بکن! وجدان:بیا.نگفتم کار خودشه؟
+خیلی خب تو هم جو نگیرتت!
روشو کرد سمتم-ک.کی بهت گفته؟ یوما؟
+هع؟!یوما؟ یومابرا چی؟
شین-ببین هر چی از اون عوضی شنیدی دروغ بوده من همچین کاری نکردم!
+چی میگی بابا؟ کیو میگی؟ عوضی چیه؟ یوما کیه؟ من خودم فهمیدم!
با شَک نگام کرد-خودت؟
+یس خودم!
شین-خب..خب چی شده به نظرت؟
+ وقتی من غش کردم توی عوضی منو نگرفتی و بنده با پوز پخش زمین شدم و لبم به این روز افتاد!
اینو که گفتم شین دوباره از خنده ترکید!
+زهرمار! داغون شدن منم خنده داره؟
شین وسط خنده‌هاش گفت-واقعا احمقی!
جون؟ من احمقم؟ وایسا که اومدم!
همین که خاستم بهش حمله کنم صدایی مانِع من شد-کجایین شما؟ از گروه جا موندین!
*****
ادامه از زبان شین:
واقعا یه لحظه قلبم ریخت! اگه آدرین میفهمید زمین نخورده و من بوسیدمش...چ واکنشی نشون میداد؟...

نظرات (۵۶)

Loading...

توضیحات

رمان انیمه‌ای تنفس طوفان/ typhoon breath_ پارت ۵۳:

۱۴ لایک
۵۶ نظر

+آتوبه داداشم دیگه عقل کل!
شین- خب ...بازم به من چه؟
اخم کردم+خیلی یخمکی!
خندید...نه یه لبخند ملیح...نه پوزخند... یه خنده‌ی بلند! قهقهه زد! بلند خندید! من با تعجب عین جغد داشتم نگاش میکردم! خدایا قلبم!چقد خوشکل میخنده! اصن وقتی میخندید میخاستم درسته قورتش بدم اینقد که جذاب میشد! خندش که تموم شد بهم نگاه کرد،تعحبمو که دید گفت- یوهو احمق جون؟ کجا سِیر میکنی؟
+تو وقتی که میخندی خودتو توو آینه دیدی؟._.
شین عین خنگا گفت-چی؟ آینه؟
+اوهوم آینه! چون مطمئنن اگه خودتو دیده باشی دیگه هرگز اون قیافه‌ی یخمکو به خودت نمیگیری!._.
با تموم شدن حرفم دوباره صدای قهقهه اش بلند شد! وای خدا!یادم باشه بهش بگم زیاد نخنده!برا قلبم خوب نیس هی خنده‌هاشو ببینم! واسه سلامتی خودمم که شده نباید بزارم دیگه اینجوری بخنده!
بعد که خندش تموم شد روشو کرد به من- خب حالا برا چی عین جنیا دویدی سمت من؟
اینو که گفت تازه یادم اومد برا چی اومده بودم پیشش!گفتم+ ها.این چیز... برا اینکه بگم فهمیدم چ بلایی سر لبم اومده!
اینو که گفتم دوباره رنگ از رخسار این پسر پرید! ای بابا برادر من! چته آخه مشکلت چیه؟ وجدانم: خب لابد تو داغون کردن لبت نقش داشته که هی این مدلی میشه دیگه!+ راست میگیا! اگه نقش نداشت که هی رنگش نمیپرید و به سرفه نمیفتاد! حتما نقشی داشته که این ریختی میشه!
شین با همون رخسار رنگ جنازه‌اش گفت- ل.لبت؟
+آره لبم، میدونم چش شده! کار خود لاکردارت هم هس!
یهو شین افتاد به سرفه! حالا سرفه نکن کی بکن! وجدان:بیا.نگفتم کار خودشه؟
+خیلی خب تو هم جو نگیرتت!
روشو کرد سمتم-ک.کی بهت گفته؟ یوما؟
+هع؟!یوما؟ یومابرا چی؟
شین-ببین هر چی از اون عوضی شنیدی دروغ بوده من همچین کاری نکردم!
+چی میگی بابا؟ کیو میگی؟ عوضی چیه؟ یوما کیه؟ من خودم فهمیدم!
با شَک نگام کرد-خودت؟
+یس خودم!
شین-خب..خب چی شده به نظرت؟
+ وقتی من غش کردم توی عوضی منو نگرفتی و بنده با پوز پخش زمین شدم و لبم به این روز افتاد!
اینو که گفتم شین دوباره از خنده ترکید!
+زهرمار! داغون شدن منم خنده داره؟
شین وسط خنده‌هاش گفت-واقعا احمقی!
جون؟ من احمقم؟ وایسا که اومدم!
همین که خاستم بهش حمله کنم صدایی مانِع من شد-کجایین شما؟ از گروه جا موندین!
*****
ادامه از زبان شین:
واقعا یه لحظه قلبم ریخت! اگه آدرین میفهمید زمین نخورده و من بوسیدمش...چ واکنشی نشون میداد؟...