زن و بچه ساختهی سعید روستایی حاصلِ یک لج و لجبازیِ کودکانه با شرایط است و قطعاً مدیومِ سینما جای این بچهبازیها نیست. سینما باید شخصیت بسازد و شخصیت داشته باشد. من نمیتوانم در پیمان معادی لایههایی از یک پرسوناژِ آبزیرکاه را ببینم که از آمبولانسِ خصوصیاش به عنوان گرمخانه و اجاره دادن آن به دیگران استفاده میکند، خواستگاری کسی میرود و بعد عاشقِ خواهرش میشود، جایِ رُژِ لب را خیلی هوَلناک روی آبمیوه پیدا میکند و یک سکانسِ اِروتیک را در ذهن بیننده سمپاتی. در پریناز ایزدیار هم نمیتوانم یک شخصیتی را ببینم که بعد از مرگِ پسرش، علیار، دُچارِ فروپاشیِ روانی میشود و تا انتقام به سبک «دختر میلیون دلاری» ایستوود، میرود اما نشان میدهد که اینکاره نیست. بعد مادر آن خانواده اصلاً شبیه مادرهای ایرانی نیست که حاضرند در بمب باران هم الله اکبر بگویند. عُرفایی بود و نبودش در فیلم چه تفاوتی دارد اگر او را از قصه حذف کنیم چه میشود؟ من زاویهی اصلیام ترحم خریدن برای سمپاتی بیشتر با فیلم است. از کوزه همان تراود که در او است آقای روستایی اصلاً کوزهای نساختهای که چیزی ازش بتراود و...
متن کامل را در مجله سینمایی برداشت بلند بخوانید.
https://longtake.ir/mag/?p=25817