سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
چشمام رو باز کردم. کنار بابام نشسته بودم و شرکت رو اداره میکردم. با هم میخندیدیم

+ مامااان
من: بیااا دختر قشنگم

بغلش کردم

من: خاله کو؟
لئو: اوف، تمام راهو دنبالش دویدم
من: خسته نباشی، بریم غذا بخوریم
+ این چیه؟
من: اینو از کجا اوردی تو؟
+ توی کیف خاله بود
من: اینارو نذار جلوی دست بچه
لئو: جِس، دلمون برات تنگ شده
من: تو اینجا با منی
لئو: این فقط یه خوابه...