سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۳۹۸/۰۵/۲۴
+نده چیزی که فراوونه چاقو..
آراد از تو جیبش یه اسکناس ده تومنی در آورد و داد به سارا..
-(سارا)پول نمیخواستم میخواستم امتحانش کنم..یاد بگیر خسیس جان..
+بگیر پولو تا پشیمون نشده..
پولو گرفت و چاقو رو داد به من..
-(سارا)خدا بده برکت..کرایه رفتنمم جور شد..
همه از حرف سارا خندیدن..چاقورو برداشتم و کیکو پاره کردم..بازم همه دست زدن و هپی برث‌ دِی تویو رو خوندن..وسط خوندن بچه ها صدای زنگ در اومد..آراد دم گوشم گفت-فکر کنم سیناست..خودت میری یا من برم؟!
+خودم میرم..
رفتم و درو باز کردم..خودش بود..چه تیپی زده بود..
+سلام..بیا تو..
-سلام..نه باید برم جایی کار دارم اومدم کادوتو بدم فقط..
یه جعبه نسبتا کوچیک گرفت سمتم و ادامه داد-تولد مبارک..من خواهر ندارم ولی تو همیشه جای خواهرمو پر کردی..خاطرت خیلی عزیزه..
جعبه رو گرفتم..
+مرسی..کاش میومدی تو..اینجوری که زشته..
-باور کن سرم خیلی شلوغه..
+باشه قانع شدم..بابت کادو هم ممنون..
-قابلتو نداره..خدافظ..
+خدافظ..
رفت و درو بستم..کادوشو گذاشتم کنار بقیه کادو ها..چقدر راحت فراموش کرده بود خاستگاریشو..میدونستم حسش واقعی نیست..
-(آراد)کادو هارو الان باز میکنی یا میزاری برای آخر شب؟
+آخر شب کیفش بیشتره..
-یاسی و سارا در حال تقسیم کیکا بودن..رفتم پیششون..از توی کابینت یه ظرف بزرگ برداشتم..دادم به یاسی و گفتم+به اندازه سه نفر توی این کیک بزار..
-(سارا)برا کی؟
+همسایمون..
-(سارا)اونا دیگه چرا؟
-(یاسی)بعدا جریانشو میگم برات..
ظرفو دادم آراد و برد دم خونه سینا اینا..ساعت نه غذا هارو آوردن..چون کسی گشنش نبود گذاشتیمشون توی فر تا گرم بمونه..یاسی پیشنهاد داد جرعت حقیقت بازی کنیم و همه موافقت کردن..به صورت دایره نشستیم و قرار شد هر بار بطری رو یاسی بچرخونه..اولین بار افتاد به یاسی تا یاشا ازش بپرسه..یاسی جرعتو انتخاب کرد و یاشا هم گفت-تا ده شماره پاشو همین وسط جوادی برقص..
⬇نظرات⬇